سیاستگذاری فرهنگی، فرآیند دخالت دولت در عرصه فرهنگ است. عرصه فرهنگ، پس از ورود تجدد به ایران، عرصهای آشوب زده است که به دلیل ورود عناصر فرهنگی متجددانه، همگونی ساخت فرهنگ را تغییر داده است. در این وضعیت، ...
بیشتر
سیاستگذاری فرهنگی، فرآیند دخالت دولت در عرصه فرهنگ است. عرصه فرهنگ، پس از ورود تجدد به ایران، عرصهای آشوب زده است که به دلیل ورود عناصر فرهنگی متجددانه، همگونی ساخت فرهنگ را تغییر داده است. در این وضعیت، سیاستهای دولتی فرهنگی، در سیری که از آغاز روند سیاستگذاری در ایران، یعنی دولت رضاخانی تاکنون داشته است، دو نوع سیاستگذاری را از سر گذرانده است: سیاست تجددگرا که در دولت پهلوی پیگیری شد و سیاست مجددانه فرهنگی انقلاب اسلامی که در دوران پس از انقلاب مطرح شده است. پرسش اصلی این پژوهش، پس از پیگیرییک مبنای نظری و مفهومی در توضیح تجدد و گفتمانهای ایرانی پیرامون آن، معطوف به این مساله است که آیا سیاستگذاری فرهنگی در سالهای پس از انقلاب، به ویژه در دوران تصدی سیدمحمد خاتمی بر وزارت فرهنگ و ارشاد، تا چه اندازه در راستای اهداف فرهنگی انقلاب ارزیابی می شود؟ پژوهش حاضر نشان میدهد که آشوب فرهنگی ناشی از ورود تجدد در ایران، سبب شده است که جمهوری اسلامی برای تعقیب اهداف فرهنگی خود دچار مشکل شود و در یک مطالعه موردی، می توان وضعیت وزارت ارشاد و دیدگاههای آقای خاتمی طی سالهای ۱۳۶۱ تا ۱۳۷۱ را نموداریاز این ناتوانی نسبی و درنتیجه بروز بیماری بی سامانی و بیاثری در دستگاه سیاستگذار وزارت ارشاد دانست.
نظریههای فمینیسم لیبرال و فمینیسم مارکسیتی-سوسیالیستی، علیرغم تفاوتهای بنیادی که با یکدیگر دارند اما از این لحاظ که رهایی «زن» را در گرو شبیهگردانیدن او به مرد میدانند با یکدیگر متشابهند. ...
بیشتر
نظریههای فمینیسم لیبرال و فمینیسم مارکسیتی-سوسیالیستی، علیرغم تفاوتهای بنیادی که با یکدیگر دارند اما از این لحاظ که رهایی «زن» را در گرو شبیهگردانیدن او به مرد میدانند با یکدیگر متشابهند. این دسته از نظریات فمینیستی با نادیده گرفتن استعدادهای متفاوت زنان و مردان، خواهان تشابه وضعیتی این دو جنس، در همه عرصهها هستند. این تشابه وضعیتی، نه تنها رهایی زنان از بند محدودیتهای اجتماعی را در پی ندارد بلکه موجب تحقیر جنس زن خواهد شد. فمینیستهای رادیکال نیز نه تنها تفاوتهای «جنسیتی» میان زن و مرد را به رسمیت نمیشناسند بلکه نافی تفاوتهای «جنسی» نیز هستند. کرامت و شأن «زن» به عنوان مخلوقی الهی که بهرهمند از امکانات فطری است در نظریات فمینیستی جایگاهی ندارد. الگوی فطرتمحور با بهرهگیری از نصّ صریح قرآن، در صدد به دست دادن تعریفی از «زن» بر میآید که از «مرد» منتزع نیست. در این الگو رابطه مکمل و اعتلای زن و مرد از استلزامات وجودی هر یک از دو جنس به شمار میآید. همچنین در الگوی فطرتمحور، پویایی رابطه میان زن و مرد، بر بستر نهاد خانواده است، نهادی که مبانی وجودیاش به واسطه اشاعهی نظریات فمینیستی به مخاطره افتاده است